یک سقوط و یک نقطه عطف


سال‌ها است که هر از چندگاهی، جنگنده‌های پیشرفته اسرائیل، به اهدافی در خاک سوریه حمله می‌کنند. در آنجا اهداف و تأسیساتی را نابود می‌کنند و کشته‌های را برجای می‌گذارند و سپس سالم و بدون اندک مزاحمتی، مغرورانه به‌پایگاه‌های خود بر می‌گردند. دمشق هم طی اعلامیه‌ای، حمله را محکوم می‌کند و اقدام مناسب و پاسخ متقابل را به‌عنوان حق مسلم خود، محفوظ می‌دارد. به‌این ترتیب، ماجرا به‌همین شکل پایان می‌یابد و پس از مدتی، باز همان آش و همان کاسه. جدای از یکی دو کشور متحد سوریه، تمام کشورها، مخصوصا بازیگران مهم منطقه‌ای و بین المللی، سخن از محکومیت حمله اسرائیل به‌خاک سوریه، به‌زبان نمی‌آورند و گویا این روند را که مخالف مقررات بین المللی است، به‌عنوان حق مسلم اسرائیل پذیرفته‌اند!
امروز برای اولین بار است که یک جنگنده F-16 اسرائیل توسط موشک‌های ضد هواپیمای سوریه، ساقط می‌شود و سه جنگنده دیگر نیز با تحمل آسیب‌های، به‌پایگاه خود در اسرائیل باز می‌گردند.
می‌توان گفت احتمالا صبر و حوصله دولت سوریه به‌رغم مشکلات فراوان، در برابر حملات مکرر و پیاپی اسرائیل پایان یافته است و این کشور به‌این نتیجه رسیده است که چیزی برای باخت ندارد و باید در برابر اقدمات اسرائیل پاسخ مناسب دهد و نشان دهد که نباید گمان کرد که سوریه به منزله بچه آهوی در پنجه پلنگ تیز پا و تیز دندان است. بدون تردید، این حرکت سوریه روحیه ارتش این کشور را بالا خواهد برد و حس ملی‌گرایی زخمی و آسیب دیده سوری‌ها را اندکی ترمیم خواهد کرد.
پس از این تاریخ، در مناسبات خصمانه اسرائیل و سوریه شاید دو راه بیشتر قابل تصور نباشد:
اسرائیل بعد از این واقعه، حمله به‌خاک سوریه را تفریح نظامی و سرگرمی نیرو هوایی خود تلقی نمی‌کند و با تلخ‌کامی خواهد پیذیرفت که دوران تفریح و سرگرمی با خاک و خون مردم سوریه پایان یافته است. پس اگر بخواهد به سوریه حمله کند، باید کمی تأمل کند و مخاطرات آن را بپذیرد.
احتمال دیگر آن است که اسرائیل به‌خاطر غرور شکسته‌شده‌اش و همچنین به‌دلیل نگرانی از حضور پر رنگ ایرانی‌ها در خاک سوریه، در آینده، بخواهد جنگ تمام عیاری را علیه دولت سوریه و حزب الله تحمیل کند. این فرض می‌تواند پای متحدین هر دو کشور را نیز به میدان بکشاند و ابعاد جنگ را و سیع بسازد به این دلیل احتمال آن کمی بعید به‌نظر می‌رسد. در هر دو صورت، سقوط این جنگنده را باید نقطه عطف در تاریخ رویارویی اسرائیل و سوریه دانست.

بیش از این فرصت‌ها را نسوزانیم!

افغانستان در پانزده سال گذشته همواره در محور توجه سازمان ملل وقدرت‌های بزرگ بین المللی بوده است.کابل را طی این سال‌ها، به‎‌نحوی می‌توان به عنوان پرترافیک‌ترین پایتخت جهان از نظر رفت‌وآمدهای دیپلماتیک دانست. این فرصت پرارزش بود که مقامات ارشد حکومت و سیاست‌گذاران خارجی افغانستان می‌توانستند با طراحی دیپلماسی هوشمندانه، راهبردهای دقیق خود را در زمینه‌های مختلف در اختیار شرکای بین المللی افغانستان قرار دهد و مساعدت‌آنان را برای به‌ثمر نشستن این راهبردها، خواستارگردد. واقعیت‌های عینی نشان می‌دهد که مقامات افغانستان طی سال‌های گذشته، فرصت‌های فراوانی را سوزاندند و خاکسترش را هم به‌باد دادند.
با روی کار آمدن دولت ترامپ توجه به افغانستان نه تنها کمتر نشد که افزایش نیز یافت. آقای ترامپ استراتژی جدیدی را اعلام کرد که به نفع افغانستان و تا حدودی منطبق با واقعیت‌های جنگ است. او سربازانی بیشتری را به افغانستان اعزام نمود و پایانی نیز برای خروج سربازان امریکا معین نکرد، تا به این طریق هر گونه روزنه امیدی را برای گرو‌ه‌های پیکارجو، از این جهت ببندد. علاوه بر آن دولت ترامپ پاکستان را تحت فشارهای فزاینده قرارداده است تا از حمایت گروهای تروریستی، دست بردارد. روی نمایی از کتاب تحریم انتحار توسط علمای پاکستان شاید بی‌ارتباط با این فشار نباشد.
در همین راستا اوائل هفته گذشته به استثنای ریئس شورای امنیت، نمایندگان چهارده کشور دیگر عضور شورای امنیت، به افغانستان سفرکردند تا قضایایی افغانستان را در امور مختلف و آنچه مورد دغدغه سازمان ملل است، از نزدیک ارزیابی نمایید و موضع حکومت افغانستان را نیز از نزدیک بشنودند.
به این ترتیب سفر هئیت سازمان ملل افغانستان، بار دیگر فرصتی مناسبی را فراهم ساخت تا مقامات افغانستان با بهره‌گیری از این موقعیت، مشکلاتی را که این کشور با آن دست به‌گریبان است، به صورت مستند و قانع کننده با تعیین راه‌حل‌ها و را هکارها، در اختیار هیئت سازمان ملل قرار دهد و در عین حال به فرصت سوزیها نیز نقط پایان گذارند.
افغانستان، با مسائل بغرنجی روبروست، این مسائل،تنها به افغانستان مربوط است و در عین حال این کشور، توانایی آن را ندارد که به‌تنهایی از عهده آن مشکلات براید، بنابراین ضرورت نقش‌آفرینی هرچه‌بیشتر سازمان ملل در این مورد، آشکار می‌گردد. می‌طلبد که شرکای بین المللی افغانستان نیز بیش از گذشته اهتمام ورزند، تا برای فایق آمدن بر مشکلات موجود گام های موثرتری برداشته شود. در این میان؛ اما موراد ذیل از اهمیت بنیادین برخوردار است:
جنگ و چالش‌های امنیتی در افغانستان همچنان محور اصلی است؛ اما این جنگ، جنگ داخلی نیست بلکه جنگ علیه تروریسم است و تروریسم پدیده جهانی و تهدید فرامرزی است. غفلت جامعه جهانی در این مورد می‌تواند پیامدهای ناگواری برای صلح و ثبات در جهان به‌همراه داشته باشد. براساس امارها؛ در افغانستان 20 گروه شورشی فعالیت داردکه بر اساس اسناد غیر قابل انکار، کماکان از طرف پاکستان حمایت می‌شود‌. همکاری قدرت‌های بزرگ و اجماع جامعه جهانی در این زمینه و فشار معطوف به‌نتیجه بر پاکستان می‌تواند چشم انداز مثبتی را نمایان سازد.
تولید مواد مخدر و فعالیت‌های کارتل‌های مواد مخدر مسئله است که مقامات افغان از عهده نمی‌تواند براید و در این باره سخت و محتاج کمک‌های بین المللی است.
فساداداری و فقدان حاکمیت قانون، معضل بزرگ است. عنصر داخلی این مشکل پر رنگ است با این همه، بی‌ارتباط با روابط افغانستان با شرکای بین‌المللی آن نیست. کمک کنندگان مالی به افغانستان می‌خواهند بدانند، کمک‌های تخصیص یافته به کجا مصرف می‌شود آیا مسئولیت، پذیری و مکانسیم دقیق برای مصرف کمک‌ها و نقطه امید، در مورد بهبود کارکرد حکومت برای آینده وجود دارد؟! بدون تردید اهمال و کم کاری از سوی حکومت در این مورد، اثار مخربی بر جای خواهد گذاشت.
_____________________________________________________________
توضیح:این مقاله قبل از لغو سفر سرپرست وزارت خارجه در جلسه دیروز شورای امنیت که در باره افغانستان بود؛ در یکی از نشریات، چاپ شد و به این ترتیب آشکار شد که دستکاه دیپلماسی و سیاست خارجی ما، در فرصت سازی‌ها، استاد است و درک درست از منافع ملی ندار