تحجر
تحجر و قشرگری به منزله زنگار سیاه و کدری است که ماشین خلاقانه تفگر و اندیشه را از کارایی و بالندگی میاندازاد و سرانجام آن را به نابودی میکشاند و به پودر تبدیل میکند. یکی از معضلات پردامنه و مزمن جهان اسلام همواره جریان تحجر بوده است. تحجر مشکل امروز و دیروز جهان سلام نیست؛ با اینکه دشنه متحجران، نظیر طالبان و داعشیان، امروزه تیزتر و خونینتر گشته است؛ بلکه تحجر مشکل همیشگی در مسیر بالندگی تفکر اسلامرحمانی و عدالتمحور بوده است. برغم شکوه و عظمت اولیه تفکر دینی که درگسترهای از جغرافیای زمین، با عطف توجه به امور بنیادینی چون عدالت، اخلاق و حقمحوری سیرشتابان صعودی داشت؛ اما ظهور تحجرگرایی و قشرگری به مثابه مرض مهلک، شکوه عالم تاب تفکری دینی حقمحور، اخلاقمدار و عدالتگستر را زمینگیر کرد. گردوخاک ناشی از خشک مغزی و نابخردی متحجران وضعیتی را پدید آورده است که اینک برخی گمان میبرند؛ گویا دین، با مساوات، آزادی و زندگی متمدانه ناسازوگار است. این گونه بود که یک تفکر بدلیِ ظاهرگرا و عوضی در مقابل تفکر اخلاقگرا و عمقنگر دینی، به نمایش در آمد.
قدرتمندترین جریان تحجرگرا در صدر اسلام، خوارج بوند که وصف پستی و رذالت آنان، بر اهل مطالعه آشکار است و نیاز به تکرار نیست. آنان به بهانه حکم خدا، دینداری و ایمانگرایی که چیز جز توهمات باطل نبود، در برابر مردی مانند امام علی ایستادند که بدون تردید در تاریخ اسلام، تندیس عدالت و خداوندگار خردمندانگی و حکمت محسوب میشود. در تطور تاریخ، بهرغم فرازونشیب فکری جریانهای تحجرگرا، آنان تقریباً کموبیش از خصوصیات فکری مشابهای برخوردار بودهاند.
متحجران با خشک مغزی، هموراه به دنبال حق خدا بودهاند و به این بهانه، حق مردم را که بر اساس آموزههای اسلامی مقدم برحق خداست، به گونهای فاجعهباری زیر پا گذاشتند. آنان با نابخردی، در پی نوعی دینداری و تفسیر دین بودهاند که هیچ سنخیتی با عقلانیت و خردمندی نداشته و بدینسان عدالت که اساس دین است اولین قربانی آن بوده است. آنان پیوسته به دنبال ثوراب بودند و از اخلاق غافل گشتند و نفهمیدند که نیاز مبرم جامعه اخلاق است نه ثواب. آنان بخاطر کمدانشی و کجفهمی اسیر ظواهر گشتند و خشونت را در ابعاد وسیع آن به منزله قانون خدا و برای رستگاری برگزیدند و از تفکر و گرفتن عمق پیام دین که مدارا و اهتمام به حقوق و کرامت انسان است، ناتوان گشتند. سرانجام اینکه متحجران پیوسته از نقد افکار خود غافل بودهاند و از فهم اندیشه دیگران عاجز؛ از اینرو خود را داناترین، در امور دین میدانستهاند و پیوسته به توهین، تفسیق و تکفیر اصاحبفکر روی آوردند، بیخبر از اینکه خود، نادانترینند.