توهم آگاهی
وجود آب، بسته بهوجود بارندگی است که اگر نباشد خشکسالی و قحطی حتمی است. تجارت بدون سرمایه ممکن نیست. به همین ترتیب، نظریه دادن، بدون دانش، تئوریپردازی کردن بدون مطالعه و تسلط بر آرای اهلنظر و متفکر بودن، بدون مراجعه به کتاب و تعقل و تأمل محققانه امکان پذیر نیست. ژست اندیشهورزانه، منهای مطالعهِ ژرف و ادا درآوردن در طرح نظریه، بدون سواد کافی و مراجعه به کتاب؛ مثل آن است که انسان بدون آب بخواهد کشاورزی کند و بدون سرمایه بخواهد تجارت نماید؛ طبیعی است که این چیزی جز بلاهت و سفاهت نیست؛ اما در این جامعه مبتلا به قحطی فکر، بسیارند کسانی که دچارتوهم آگاهی و داناییاند؛ نه فهیمانه که متوهمانه بدون بضاعت فکری، نظریهپردازی میکنند. این چنین است که آن را میتوان جهالت چند لایه و مرکب نامید.