عناصر پیروزی‌بخش برای مقابله با دشمنان

کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از هم‌وطنان عزیز، در انفجارهای مثل انفجار امروز، حس بسیار دردناک و جانکاه به تمام وجود آدم وارد می‌کند؛ اما برای چیره شدن در برابر لشکر جمود و جهل، مردم و حکومت، هر کدام حد‌اقل می‌بایست یک عنصر اساسی را مد نظر قراردهند. نخست، مردم نباید امید را از دست بدهند تا امید باقی است پیروزی از آن مردم است. در ثانی، آنچه بر اساس منطق سیاست و منافع ملی وظیفه حکومت است اینکه، در مورد جنگ می‌بایست تفکر ملی را حاکم بسازد. واقعیت این است که هسته تفکر در مورد جنگ، قومی است و تنها لایه و روکش آن ملی است به همین دلیل است که دستاورد حکومت در مقابله با دشمنان مردم ملموس نیست؛ برای عبور از این دو گانگی و به عبارت بهتر، تزویر، سرنوشت اداره جنگ و رهبری نهادهای نظامی و امنیتی باید در اختیار کسانی قرارداده شود که تفکر میهن‌پرستانه دارند و برای جنگیدن در برابر طالب از انگیزه های قوی برخوردار هستند و حس برادری نسبت به آن‌ها ندارند. این دو مورد، به نظر می رسد، اساسی‌ترین عناصر برای رسیدن به پیروزی، در برابر دشمنانی است که کمر به نابودی و به قهقرا کشاندن یک ملت بسته‌اند.

فقدان برنامه و سخن ناپخته

بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار. 

با در نظر داشت این سخن از شیخ مصلح‌الدین، چگونه می‌شود آدم آنهم در قامت یک رئیس جمهور نسبت به رنج هم‌وطنانش همنوایی و هم‌دردی نداشته باشد؟!

مبرهن است که مهاجران از سر شادمانی، سیری، رفاه، آسایش، کار و فقدان فساد راهِ پرمخاطره‌ی مهاجرت را در پیش نگرفته‌اند. آنان از سر ناچاری و فقر و بخاطر بی‌برنامگی حکومت و فقدان هرگونه امید برای آینده، مخاطراتِ بی‌شمارِ مهاجرت و خروج از کشور را در پیش گرفته‌اند. جناب آقای رئیس جمهور محترم که این سخن بهت‌آور را می‌زند و در برخی موارد، در ارائه آمار و ارقام یدطولا هم دارد، خوب است آماری ارائه کند که از بدو بدست گرفتن قدرت، چقدر شغل ایجاد کرده است. برای جذب افراد متخصص و فن‌سالار در ادارات، چه اقدام عملی روی دست دارد؟ کسانی را می‌شناسم که مدرک دکتری خود را از بهترین دانشگاه‌های منطقه گرفته‌اند، الان در‌به‌در دنبال کار می‌گردند، جناب رئیس جمهور، بفرماید که برای چنین افرادی، چه برنامه دارد؟! بر فرض که حتا مهاجران از سر رفاه، تنوع طلبی و ماجراجویی دست به مهاجرت زده باشند؛ بازهم یک رئیس جمهور در قبال سرنوشت شهروندان کشورش مسئولیت دارد و باید راهکار ارائه کند و چه رسد که با آنان هم‌دردی هم نکند!

عشق به نهال

بی‌نهایت عاشق نهال شانی‌ام. این عشق فروزان از کودکی در وجودم بود و هنوزم شعله‌ور است. از همان کودکی، با پدرم در نهال شانی کمک می‌کردم. گاهی مادرم، غذای ما را همانجا می‌آورد. هم غذا می‌خوردیم و هم به ردیف نهال‌های نشانده شده نگاه می‌کردیم. چقدر لذت بخش بود؛ اما مادرم دیگر نیست. وقتی نوجوان شدم خودم ابتکار نهال شاندن را بدست گرفتم. بیش از سه هفته را هم نهال می‌نشاندم هم با قلاب/ چنگ از رودخانه- همان دریای خودمان- ماهی می‌گرفتم. امواج و صدای آن رودخانه و ماهی گرفتن از آن چقدر زیبا و آرامش‌بخش بود. نهال‌هایم اینک به درخت‌های تندومند تبدیل شده است. در بهار نشستن زیر سایه‌ای آن‌ها، وقتی برگ‌هایشان را نسیم ملایم به رقص در می‌آورد، مست و مسحور کننده است. 
چندین سال است دیگر نهال نشاندم؛ اما موسم نهال‌شانی و تعلق خاطر به آن رودخانه، سخت ناآرام و دلتنگم می‌کند. برنامه را چنین چیدم که اگر زندگی باقی بود؛ از سال بعد بار دیگر حمل/ فروردین را به‌ نهال‌شانی و ماهی‌گیری اختصاص دهم. گویی می‌خواهم برگردم به دوران کودکی و نوجوانی‌ام. می‌خواهم برگردم به دِهم و آن زمان را هرچند به صورت ناقص می‌خواهم دوباره بازسازی و احیا کنم. کاش می‌توانستم زمان قدیمی‌تر را احیا کنم آن زمان که پدرم اسب داشت و مرا به قاش زین می‌گذاشت؛ اما پایم به رکاب نمی رسید. اما اینک پایم به رکاب اسب می‌رسد؛ ولی شرایط زمانه دست‌رسی به خود اسب را دشوار کرده است. برای من، ترکیب اسب‌سواری، ماهی‌گیری و نهال شانی لذت وصف‌ناپذیر دارد، قلم اول استثناء؛ اما دو قلم دیگر، خرج ندارد، تصمیم دارم و می‌توانم بدست آورم و احساس آرامش کنم. 
راستی شما هم اگر می‌توانید نهال بکارید. حتا یک‌رآس نهال هم خیلی است. این؛ یعنی چیزی در حدود سالانه 30 میلیون نهال در افغانستان که بدون شک زندگی ما را زیباتر می‌کند

همه باید مسئولانه عمل کنند

کلید حل تنشی به وجود آمده در شمال، به دست ژنرال دوستم است. او باید در قامت یک رهبر مسئولیت‌پذیر، خیراندیش و آینده‌نگر ظاهر شود؛ و به هوادارنش دستور دهد که بخاطر عکس او، هرگز معقول و منطقی نیست که در این برهه حساس، در شمال درگیری ایجاد شود و فرد یا افرادی به خون غلتد/غلتند، چرا که این جنجال به خاطر پاره کردن عکس او برخواسته است؛ فردی که در میان هم‌وطنام اوزبگ دارای احترام و نفوذ کلام فراوان است. 
ژنرال عطا هم می‌باید از هوادارانش بخواهد که مسئولانه عمل کنند، توهین، به هر شکلی، نسبت به هیچ‌کس روا و پذیرفتنی نیست. ولایت بلخ هم ملک طلقی هیچ دسته و جناحی نیست. او در عین حال باید دستور دهد که اوباشانی که به گفته او، عکس دوستم را پاره کرده‌اند دستگیر گردد و تحقیق به عمل آید که چرا این عمل تنش‌زا را مرتکب شده‌اند. البته اگر پاره کردن عکس‌، بدور از چشم مردم اتفاق افتاده باشد، کسی در این مورد ملامت نیست و دوستم این حقیقت را باید پذیرد. چرا که معقول نیست برای حفاظت از عکس بی‌شمار رهبران، چندین عسکر/سرباز را به صورت شبانه روزی باید به خدمت گرفت.
جوانان پرشور و احساس شمال هم باید بدانند که اگر بخاطر دوستم یا عطا به خاک‌وخون بیفتند و جان خود را فدا کنند، فردا، زن‌ و بچه آنان را بخاطر اعانه ناچیز به دربار سلطانی دوستم و عطا راهی نیست و چه بسا برخی آنا مجبور شوند تن به گدایی دهند. تجربه کشته‌ شدگان گذشته، این حقیقت را می‌گوید. پس بهتر است که آنان به خود، خانواد و وطن خود بیش از عکس رهبران خود عشق بورزند. بنابراین همه باید معقولانه بیندیشند، منطقی و مسئولانه عمل کنند.

فکر نان کن که خربزه آب است


گفته‌اند: اگر هر سربازی، عمیقاً از خود می‌پرسید که برای چه می‌جنگد، هرگز جنگی در دنیا به وقوع نمی‌پیوست. حال در مقیاس کوچکتر، اگر مردم ما، به این سطحی از فهم می‌رسیدند که از خود می‌پرسیدند؛ برای چه از رهبران خود بت می‌تراشند و سپس حاضرند سرنوشت خود را به پای‌ آن‌ها قربانی کنند، هرگز تنش، کینه، تفرقه، خشونت و فقر به این گسترگی فضای جامعه را در بر نمی‌گرفت. تجربه به تلخی نشان داده است که بت‌سازی رهبران و پرستش‌ عکس‌های آنان هرگز نان، شغل، در آمد و امنیت را به دنبال ندارد و در هنگام مهاجرت؛ عکس‌ آنان نمی‌تواند نقش جلیقه ضد گلوله را در مرز ایران و ترکیه ایفا کند، هرگز قاب عکس آنان در دریای اژه قایق نجات نمی‌شود. پس نباید ناشکیبایی به خرج داد و احساسات را به اوج رساند و سرنوشت خود، اولاد خویش وامنیت وطن را به پای بت‌ها و تصویر آن‌ها قربانی کرد. فکر نان کن که خربزه آب است.