سهم ما در سیهروزی
افغانستان؛ در قعر جدول تباهی، دربدری، فساد، گرسنگی، بیقانونی، بیکاری و فقدان امنیت است. گسترهِ بزرگ این فلاکت و سیهروزی، سهم حاکمان ناکارآمد، بیلیاقت، خائن و دزد است. اما من، تو و او، به عنوان ملت، نیز در این بدبختی و فلاکت سهیم هستیم و به نوعی آن را بسط میدهیم. اگر مردم، آگاه به حقوق خود و متمدن در تعامل خود باشند، بعید است، حاکمان ناکارآمد، امکان ظهور و عرصهی برای جولان داشته باشند. ما منفعل هستیم و در برابر تضیع حقوق خود نمیایستیم و اصولا این کار را بلد نیستیم. ما نمیدانیم که قدرت مردم معجزهگر است و مردم صاحبان اصلی قدرت و مملکت میباشند و این معضل بزرگ برای قانونشکنیها و گردنکشیها است.
باید بپذیریم که ما، مردمانِ دو رو، فریبکار و توطئهگر هستیم، این نشانه انحطاط و بحران اخلاق است. کسی ما را مجبور به دروغگویی، چاپلوسی، غلو، اغراق و قومگرایی نکرده است. وقتی به آسانی دروغ میگویم، این یعنی که چیزی از شرافتمندی نمیدانیم. میرویم پس از سالها تحصیل، با بالاترین مدرک تحصیلی بر میگردیم؛ بازهم در نقش یک متملق ظاهر میشویم، این فقدان شناخت رسالت خود به عنوان نسل روشنگر است. قومگرایی، نشاندهنده عقبماندگی است، وقتی بادهان کف کرده و شمشیر آخته به قومگرایی میپردازیم، بدون تردید، دامنه عقبماندگیها و واگراییها را وسعت میبخشیم. غلو و اغراق چه در شمارش خوبیها و چه در شمارش بدیها در حق کنشگران سیاسی، جلو آشکار شدن حقایق را میگیرد و مانع آن میشود که نسلهای بعدی از گذشته درس عبرت بگیرند؛ ولی، ما وقتی از عدهای بت میسازیم و او را معیار حق باطل میدانیم در مقابل، از عدهِ دیکر شیطان میسازیم، این یعنی که به چشم مردم خاک میزنیم، به نسلهای بعدی خیانت میورزیم و در مقابل عقلانیت، منطق و حقیقت میایستیم.
اظهار فضل و ابراز نظر بدون سرمایه علمی نشانه جهالت است وقتی کتاب نمیخوانیم و سطح دانش خود را بالا نمیبریم و در مقابل بدون مطالعه و دانش در هر موضوعی نظر میدهیم، بدون علم، ژست علامه ذالفنون میگیریم، این نشانه جهالتی است که ریشه در حماقت دارد.
وقتی برای انجام کاری یا راهیابی به ادارهای، قبل از ضوابط به روابط فکر میکنیم، خود بر سر خوان گسترده فساد نشستیم و نمیتوانیم زبان به ملامت دیگران بگشایم که چرا حقکشی بیداد میکند. وقتی سمت و موقعیت خود را بجای خدمت، بستر برای دزدی و سواستفاده قرار میدهیم این بیانگر آن است که وجدان ما مرده است و ما دارای روحیهغارتگر با اشتهای سیری ناپذیر هستیم.
همهی اینها نقشی در فربه کردن فلاکت و بدبختی دارد، پس قبل اینکه از عقبماندگی کشور سوال کنیم. به وجدان خود مراجعه کنیم. از اخلاق مداری، از قانون محوری و از آگاهی خود در مورد حقوق شهروندی سوال کنیم که آیا عمل کرد ما به اندازه کافی شرافتمندانه، متمدنانه و قانونمند بوده است؟ آیا اخلاق را زیر پا نگذاشتیم؟ آیا قانون را نقض نکردیم؟ آیا به قدر کافی آگاه هستیم؟ اگر در مقام پاسخ، جنبههای منفی برتری دارد که بیتردید چنین است، پس میتوان نتیجه گرفت که ریشه بخشی از سیاهروزی و فلاکت این مرزوبوم، در بینش، منش و کنش ما قرار دارد. میبایست به یاد داشت که چاپلوسی سیاستورزی نیست. دزدی نمیتواند نشانه هوشمندی باشد، دروغگویی و فریبکاری پالیسیسازی نیست، قانونشکنی توانمندی نیست و ادعاهای بدون سرمایه علمی، ربطی به دانشوری ندارد، بلکه مردابهای است که ما را از گام برداشتن به جلو باز میدارد و درجا میپوساند.