نزاع داخلی و غفلت از آرمان اصلی

فقدان دانش و تجربه سیاسی و احساسات محوری در عرصه سیاست و مناسبات قدرت، تقریبا چهار دهه است که هزاره‌ها را دچار خودزنی و منازعات داخلی کرده است. این وضعیت، توانایی‌های آنان را برای باز کردن چشم انداز روشن به سمت افق‌های نویدبخش و بسترسازی در جهت پدید آمدن عدالت، عقیم گذاشته است. آنان به رغم ادعا در جهت زدودن محرومیتها و تلاش برای محو رنج‌های تاریخی، کمترین نیرو را در این عرصه به خرج داده‌اند و بیشترین انرژی را برای صف‌آرایی و نبردهای داخلی به کار بسته‌اند.
هزاره‌ها دست کم سه بار در آوردگاه جنگ به مصاف هم رفته‌اند و بر سر سه چیز ناب، مشت بر دهان همدیگر کوبیده و یقه همدیگر را پاره کرده‌اند. هزاره‌ها، در دهه شصت بخاطر اسلام ناب، پیروی از آیت‌الله خمینی و ایده ولایت فقیه، با هم درگیر شدند. خون هزاره به دست هزاره جاری شد و گروه‌های هزاره، هرکدام خود را پیروی راستین آیت‌الله می‌دانست و طرف‌های دیگر را غیر انقلابی و اسلام آنان را اسلامی امریکایی می‌خواند و آن‌ها را خائن به راه و آرمان‌های انقلابی خطاب می‌کرد که خواستگاه، اصالت، مرکزیت و سنخیت آن در جغرافیای دیگر بود.
در دهه هفتاد، و صف بندی قومی برای تصاحب قدرت، هزاره ناب، بجای اسلام ناب نشست. هزاره ناب، پیرو شاخه‌های کمونیسم و مائوئیسم را با پیرو اسلامیسم ناب دیروز یکجا نشاند. به این ترتیب هزاره کمونیست رفیق غیر هزاره کمونیست خود را فراموش کرد و هزاره پیرو خط امام، برادر غیر هزاره یا هزاره‌ فرهنگی پیرو خط امام را خائن خواند؛ لذا، هزاره خونی، به جای هزاره فرهنگی و ایدئولوژیکی، مرکز ثقل تمرکز و تفکر برای معادلات قدرت و چینش منصب قرار گرفت. برپایه همین خوانش و محاسبه از حقوق هزاره، برخی ائتلاف با حکمتیار را دفاع از هزاره ناب دانستند و مخالفین این ائتلاف را خائن به آرمان هزاره خواندند و برخی دیگر اتحاد با سیاف و مسعود را ترجیح دادند و مخالفین خود را خائن و کودتاچی نامیدند.
پس از شهادت مزاری و مشخصا پس از آغاز دهه هشتاد، مزاری ناب یا میراث ناب مزاری، هزاره ناب را دچار انشقاق کرد. سه شاخه وحدت مزاری، به رهبری آقایان محمد محقق، کریم خلیلی و قربانعلی عرفانی هرکدام خود را پاسدار میراث ناب مزاری می‌دانسته‌اند و به زعم خود قرائت ناب از مزاری داشته‌است.
اینک نسل سومی از راه رسیده‌اند که علم جنبش روشنایی را بر افراشته و همه را خائن می‌دانند و مدعی هستند که فرزندان واقعی بابه آنان می‌باشند و دیگران، هرچه می‌گویند دروغ است و دغل؛ و این خوانش از خدمت و خیانت ادامه دارد و همچنان بازار پرجذبه است.
در این برهه، مفهوم ناب اول، تقریبا به تاریخ پیوسته است و منازعه صورت گرفته برسر آن به شوخی شباهت دارد؛ و تقریبا همگان آن منازعه را بی‌حاصل، عبث و از سر جهالت می‌پندارند؛ ولی دعوا بر سر دو مفهوم ناب دیگر همچنان ادامه دارد؛ یعنی، هزاره ناب و مزاری ناب، بنابراین، تا احساسات بجای عقلانیت و شعار بجای برنامه حکومت کند، این روند ادامه می‌یابد.
به صور قطع نسل فردا، دغدغه مهمتر خواهند داشت و به مفاهیم بنیادین‌تری خواهند پرداخت و دعوای نسل امروز را بی‌حاصل و عبث خواهند خواند. می‌شود گفت که نباید به دعواهای عقیم و بی‌ثمر پرداخت و باید توان و انرژی را در جهت آرمان اصلی؛ یعنی عدالت و حقوق شهروندی به کار بست و اصولا خود را معیار حق باطل دانستن نابخردانه‌ترین ایده است؛ لیکن باید دانست که مرحله گذار، بخشنامه‌ای نیست که گفته شود؛ باید از این مرحله عبور کرد و به سمت جامعه مدرن، متکثر و شکوفا گام بر داشت. حتما باید آگاهی صورت گیرد و خردورزی ملاک اندیشه و عمل قرار گیرد و پای تئوری‌پردازی‌های عقلانی به میان آید؛ آنگاه مرحله گذار از هیجانات و احساسات و هویت‌های مصنوعی و جعلی، خود به خود تحقق می‌یابد و بلاهت دعواهای بی‌حاصل امروز، روشن خواهد شد و انسانیت به مثابه بنیادین‌ترین عنصر قابل دغدغه، انسان به عنوان ناب‌ترین گوهر قابل پردازش، اهتمام به زندگی مسالمت‌آمیز به منزله مهمترین اصول زندگی جمعی و در نهایت تلاش برای برپایی عدالت، به حیث والاترین مرحله زندگی، تبلور خواهد یافت.

معیار جامعه جاهلی


در جامعه جاهلی و عصر جهالت، حق و عدالت بی‌معنی است. حق؛ یعنی آنچه قبیله من می‌گوید و عدالت یعنی آنچه عشیره من برایش می‌رزمد. در میدان مخاصمه و مبارزه، هر جان‌فدای قبیله، هر رجزی که می‌خواند ولو سخیف و مبتذل از سوی لشکریان قبیله‌اش پرشکوه، تجلی رشادت و دلاوری و آفرینش صنایع ادبی و بدایع حماسی برشمرده می‌شود. سخن مبارز میدان رقیب، هرچند اینکه از سر اتفاق در این منازعه جاهلانه، ریشه در واقعیت داشته باشد، سخیفانه، احمقانه و پوچ و ناچیز پنداشته می‌شود و این گونه است که دور باطل جهالت، عصبیت و عقب‌ماندگی ادامه می‌یابد.
دعوای جاوید و ناطقی و حواریون هریک که پشت سر آن دو هورا می‌کشند، دقیقا از همین جنس و از همین سنخ است که در آن عنصری از حق و عدالت وجود ندارد و هریک خود را حق مطلق می‌داند. با اینکه نیم نگاهی هم به این رجزخوانی و حمله و ضد حمله‌های جاهلانه ذهن، ضمیر و شخصیت انسان را می‌آلاید؛ ولی، در مواردی برای مقابله با بیماری کشنده، بایست لباس قرنطین و ضد آلودگی پوشید و به زدایش آلودگی و پالایش محیط پرداخت.

قهرمان سال


سال‌ها یکی پی دیگری می‌گذرد؛ اما برای خاطره انگیز نمودن سال، افغانستان انتخاب مرد سال ندارد. بهتر است قهرمان سال بگویم که شامل زنان افتخارآفرین هم بشود. برای فرهنگسازی و ارج نهادن به روش‌های ابداعی در عرصه علم، فرهنگ و آموزش جهت گام برداشتن به سوی جامعه پویا و بالنده، پیشنهاد می‌شود چنین کاری صورت گیرد، تا سال‌ها خاطره انگیز و به یادمانی شود. بنابراین، بایسته است، در سطح ملی با مراجعه به آرای صاحبان اندیشه، دارندگان قلم، اهالی فرهنگ، اصحاب رسانه، کاروان علم و جامعه دانشگاهی فردی که بیشترین تلاش و بهترین روش را طی سال، برای پیشرفت و نیل به فردای بهتر جامعه در زمینه آموزش، علم و فرهنگ به وجود آورده و افتخار آفریده است، به عنوان قهرمان سال انتخاب کرد و ارزنده‌ترین جایزه ملی این مقام را به وی اعطا نمود. این امر، بسترسازی و گامی خواهد بود که برنامه سازمان، طراحان، نوآوران، مبتکران و مخترعان استعدادهای خود را به کار بندند روش‌های ابداعی و محصولات فکری و فرهنگی خود را، برای دست یابی به جامعه شکوفا عرضه نمایند و از مواهب مادی و معنوی آن بهره‌مند شوند.
به فرض اگر چنین چیزی وجود می‌داشت من به صابر حسینی به عنوان قهرمان سال افغانستان رای می‌دادم. حال نیز با توجه به تمام جوانب امر، او قهرمان سال افغانستان است. مردی که روش ابتکاری او در تأسیس کتابخانه سیار و ترویج فرهنگ مطالعه و ارائه آموزش به معنای عام، در سطح بین المللی و رسانه‌های خارجی بازتاب گسترده‌ای یافت و برای افغانستان افتخار آفرید؛ ولی در خانه؛ یعنی در سطح ملی به او توجهی نشد. بدون تردید فعالیت‌های صابر حسینی از فعالیت‌های ملاله یوسف‌زی، در دره سوات پاکستان که به لطف آن و زخمی شدنش، مشترکا جایز صلح نوبل را کسب کرد، بسیار عمیق‌تر، پویاتر، پایدارتر، هدفمندتر و بدیع‌تر است.

ثروتی که به باد می‌رود و توفان تولید می‌کند


افغانستان، همواره به دنبال جذب کمک‌های خارجی است. دیربازیست که نام این کشور، معادل فقر بر سر زبان‌ها جاری است. اگر کشوری، مبلغ یک میلیو دلار به این مملکت کمک کند، با آب‌وتاب در رسانه‌ها انعکاس پیدا می‌کند. این در حالی است که این کشور، به گفته یک کارشناس ارشد محیط زیست خارجی، سالانه به ارزش 75 میلیون دلار آب مجانی در اختیار همسایگان خود قرار می‌دهد. بازهم عطف توجه به گفته برخی از استراتژیست های خارجی، یکی از عوامل که خواب از چشم همسایگان افغانستان پرانده است و آنان پیوسته به دنبال ایجاد ناامنی و بحران آفرینی در افغانستان می‌باشند، احتمال مدیریت آب در این کشور است.
آب تنهای یکی از ثروت‌های پرارزش خدادادی ما است که تقریبا نسبت به اهمیت و مدیریت و بهره برداری از آن، برنامه جامع و ملی نداریم و کاملا مجانی، در اختیار دیگران قرار می‌گیرد. این ثروت گران‌بها، به باد می‌رود و همسایگان به دلیل، ترس از عواقب مدیریت آن، برای ما، توفان تولید می‌کنند.

نیاز به همگرایی و پرهیز از تنش‌آفرینی


کشور، با چالش‌های بزرگ و متنوع دست‌وپنجه نرم‌ می‌کند. پیکار با شورشیان خردوکوچک ادامه دارد. برخی از کشورهای دورونزدیک، درحال ساخت و باز تولید ورژنی از طالبان‌اند که می‌بایست منافع آن‌ها را تامین نمایند. کشور همسایه پاکستان، هروز بحران می‌آفریند. در مواردی، مناطق هم‌مرز را گلوله‌باران می‌نماید و جان هموطنان بی‌گناه و بی‌پناه را می‌گیرد. در چنین شرایطی سیاست‌ورزی و تدبیر حکومت‌داری، اقتضا دارد که باید به انسجام ملی و استحکام درونی پرداخت و از تمام ظرفیت‌های داخلی بهره جست؛ اما حکومت برای مقابله با این چالش‌ها و تهدیدها، نه تنها هیچ برنامه‌ای ندارد که همواره دچار چالش‌ها، نزاعها و واگرایی‌های درونی می‌باشد. یک روز رییس‌جمهور با رییس اجراییه به مصاف هم می‌روند، روز دیگر رییس‌جمهور با معاون اولش وارد آوردگاه می‌شودند، در مقطعی دیگر، قوه مجریه وظایف و اعمال صلاحیت قانونی قوه مقننه را به باد تمسخر می‌گیرد و نتایج آن را نمی‌پذیرد. معلوم نیست، سرانجام این تنش‌آفرینی‌ها به کجا ختم می‌شود و پشت پرده، چه برنامه‌ها و طرح‌های وجود دارد؛ ولی هرچه باشد، به صورت قطع از قرائن می‌توان استنباط کرد که به سود ملت و همگرایی ملی نخواهد بود.
دراین برهه حساس، تمام مقامات ارشد، به تناسب مقام و جایگاه خود، با معیار قانون، دارای مسئولیت سنگین هستند که اگر به آن توجه نکنند به دلیل لطمه زدن به منافع ملی در پیشگاه ملت و در دادگاه تاریخ محکوم‌اند؛ ولی در این میان، مسئولیت رییس‌جمهور خطیر و سنگین است. این وظیفه رییس‌جمهور است، که به عنوان شخص اول مملکت، رییس دولت و رهبر حکومت و همچنین هماهنگ کننده قوا، با بسط، تقویت و نهادینه کردن تفکر ملی و طرد هرگونه القاهای قومدارانه، فیتیله تنش‌ها را پایین بکشد. مصلحت‌ها را در نظر بگیرد. برای غلبه بر چالش‌ها، با تمام شریکان قدرت خود، برنامه ملی بریزند. گرایش‌های واگرا و جستجوگر نزاع‌ها درونی را به روحیه همدلی و بستر همگرایی تبدیل نماید. تا دیر نشده گامی به جلو بردارد و منافع ملی را در صدر اولویت‌های خود قرار دهد.

نیاز به همگرایی و پرهیز از تنش‌آفرینی


کشور، با چالش‌های بزرگ و متنوع دست‌وپنجه نرم‌ می‌کند. پیکار با شورشیان خردوکوچک ادامه دارد. برخی از کشورهای دورونزدیک، درحال ساخت و باز تولید ورژنی از طالبان‌اند که می‌بایست منافع آن‌ها را تامین نمایند. کشور همسایه پاکستان، هروز بحران می‌آفریند. در مواردی، مناطق هم‌مرز را گلوله‌باران می‌نماید و جان هموطنان بی‌گناه و بی‌پناه را می‌گیرد. در چنین شرایطی سیاست‌ورزی و تدبیر حکومت‌داری، اقتضا دارد که باید به انسجام ملی و استحکام درونی پرداخت و از تمام ظرفیت‌های داخلی بهره جست؛ اما حکومت برای مقابله با این چالش‌ها و تهدیدها، نه تنها هیچ برنامه‌ای ندارد که همواره دچار چالش‌ها، نزاعها و واگرایی‌های درونی می‌باشد. یک روز رییس‌جمهور با رییس اجراییه به مصاف هم می‌روند، روز دیگر رییس‌جمهور با معاون اولش وارد آوردگاه می‌شودند، در مقطعی دیگر، قوه مجریه وظایف و اعمال صلاحیت قانونی قوه مقننه را به باد تمسخر می‌گیرد و نتایج آن را نمی‌پذیرد. معلوم نیست، سرانجام این تنش‌آفرینی‌ها به کجا ختم می‌شود و پشت پرده، چه برنامه‌ها و طرح‌های وجود دارد؛ ولی هرچه باشد، به صورت قطع از قرائن می‌توان استنباط کرد که به سود ملت و همگرایی ملی نخواهد بود.
دراین برهه حساس، تمام مقامات ارشد، به تناسب مقام و جایگاه خود، با معیار قانون، دارای مسئولیت سنگین هستند که اگر به آن توجه نکنند به دلیل لطمه زدن به منافع ملی در پیشگاه ملت و در دادگاه تاریخ محکوم‌اند؛ ولی در این میان، مسئولیت رییس‌جمهور خطیر و سنگین است. این وظیفه رییس‌جمهور است، که به عنوان شخص اول مملکت، رییس دولت و رهبر حکومت و همچنین هماهنگ کننده قوا، با بسط، تقویت و نهادینه کردن تفکر ملی و طرد هرگونه القاهای قومدارانه، فیتیله تنش‌ها را پایین بکشد. مصلحت‌ها را در نظر بگیرد. برای غلبه بر چالش‌ها، با تمام شریکان قدرت خود، برنامه ملی بریزند. گرایش‌های واگرا و جستجوگر نزاع‌ها درونی را به روحیه همدلی و بستر همگرایی تبدیل نماید. تا دیر نشده گامی به جلو بردارد و منافع ملی را در صدر اولویت‌های خود قرار دهد.