فرمان از خدا نان از دشمنان خدا!

 

بستر جهالت مقدس، در جامعه ما، در مقیاس وسیع، گسترده‌است. در این جامعه میخ‌کوب شده در واپسگرایی، سایه سیاه جهالت مقدس، نوعی هنجار، معنویت‌گرایی و نزدیکی به‌خدا دانسته می‌شود. برخی در این بستر، پیوسته تلاش می‌کنند که مانع پرتوافشانی نور خِرد و عقلانیت شوند و خردورزی و تکیه بر عقلانیت را به‌گونه‌ای، دین‌ستیزی و مخالفت با ارزش‌های معنوی، قلم‌داد کنند؛ ولی خود به‌نام اسلام، ستم‌های غیر قابل وصف روا می‌دارند و به‌ناحق و جنایتکارانه، خون می‌ریزند و اسم آن را جهاد می‌گذارند و نتیجه آن را رستگاری می‌دانند.
براستی، کشتن مسافران بیگناه در شاهراه‌ها و منفجر کردن مکان‌ها و اموال عموی، تنها در قاموس جهالت مقدس جهاد خوانده می‌شود و رضایت خدا را به‌همراه دارد، در هیچ مکتب انسانی و الهی دیگر، چنین اعمال جنایتکارانه توجیهی ندارد.
جهالت مقدس، ذهن‌های را تخدیر می‌کند و پندارها را چنان تغییر می‌دهد که قدرت هرنوع تامل و تفکر را از گرفتار شدگان در دام خود، سلب می‌کند؛ در غیر این صورت، آشکار است، آنانی که در دام جهالت مقدس گرفتارآمده‌اند و ادعا دارند که برای خدا جهاد می‌کنند و از خدا فرمان می‌برند، به‌صورت مستقیم و غیر مستقیم از کشورهای نان گدایی می‌کنند که آنان را دشمنان خدا می‌خوانند.

آوار سوداگرایی بر جمجمه ارزش‌های انسانی

قدرت‌های برزگ، در مواردی آشکارا، در عرصه بین‌الملل دست به‌زورگویی و قدرت‌نمایی می‌زنند. بر خلاف مقررات بین‌المللی، با صراحت، برای رفتن و آمدن؛ جا داشتن یا جا نداشتن دولت‌مردان کشورهای ناهمسو با خود، در ساختار سیاسی آن کشور‌ها، نسخه می‌پیچند. زورگویی قدرت‌های بزرگ، در عرصه بین‌الملل، در عین حال که نقض مقررات بین‌المللی، نقض حق حاکمیت دولت‌ها و نقض تمامیت ارضی کشورهای دیگر است؛ در مقیاس وسیع، گسترش دهنده خشونت، نقض حقوق بشر، جنگ، تروریسم و بی‌ثباتی در جهان نیز می‌باشد. بنابراین قدرت‌های بازیگر جهانی، اگر واقعا در پی صلح و امنیت جهانی هستند، از مداخله‌های بی‌جا، سناریوسازی، زورگویی‌های بی‌مورد و اینکه چه‌کسی برود و چه‌شخصی بیاید، دست بردارند و بر اساس مقررات بین الملل، به‌حق حاکمیت دولت‌ها احترام گذارند. بدون استاندارد دوگانه، ارزش‌های گران‌سنگ و جهان‌شمولی حقوق بشر را در اولویت قراردهند.
قضایایی عینی نشان دهنده آن است که برخی از قدرت غربی، در فراسوی مرزهای خود، صرفا به‌دنبال تأمین منافع خود می‌باشند؛ از ارزش‌های انسانی و ایده صلح و ثبات جهانی، استفاده ابزاری می‌نمایند. آنان اگر لازم باشد، به‌بهانه واهی، ثبات کشورها و ساختارهای سیاسی آن‌ها را به‌هم می‌زنند تا به‌آنچه می‌خواهند دستیابند( نمونه عراق). در مواردی، از کودک‌کشی‌های بی‌رحمانه، تحمیل‌ قحطی‌های ظالمانه و تجاوزگری‌های‌ ویرانگرایانه، حمایت می‌کنند(قضیه یمن). در مواردی هم در برابر جنایت علیه بشریت، فقط به‌سکوت بی‌پایان ادامه می‌دهند(نمونه روهینگیا)؛اما در موارد دیگر، بهانه‌جویی و سناریوسازی می‌کنند تا موجبات اعمال فراقانونی خود را فراهم نمایند؛ ولی در ظاهر، ریاکارانه اصل حمایت از حقوق بشر و ارزش‌های انسانی را مطرح می‌کنند( نمونه سوریه).
سخن اخیر، به‌معنای حمایت از رژیم اسد نیست. اسد یک دیکتاتور است؛ چنان که بسیاری از حکومت‌گران خاورمیانه نیز چنین‌اند؛ اما در این مورد، مردم این کشورها باید تصمیم‌بگیرند. در خاورمیانه، رژیم‌های خودکامه و دیکتاتوری‌هایی حاکمیت دارند که منبع اصلی تأمین مالی رادیکالیسم و تفکرات ویرانگر بنیادگرایانه در دنیا محسوب می‌شوند. این رژیم‌های خودکامه و البته جنگ‌افروز و تجاوزگر، نه‌تنها مورد شماتت قرار نمی‌گیرند و تنبیه نمی‌شوند، بلکه مورد حمایت و تشویق قدرت‌های فرامنطقه‌ای، نیز قرار می‌گیرند؛ اما اسد دیکتاتوری است که با رادیکالیسم و دهشت‌افگنی قاطعانه پیکار می‌کند، چنین دیکتاتوری، نه تنها برای صلح و ثبات جهانی و امنیتی منطقه ضرری ندارد که بودنش آشکارا به نفع امنیت منطقه و مانعی برسر گسترش بنیادگرایی و تروریسم است.
بنابراین، تا صلح و ثبات جهانی و مقررات بین‌المللی بر مبنای سلیقه و خواست برخی از کشورها تعریف شود و تا هنگامی که مبنای عمل و معیار ارزش‌گذاری، نه حقوق بشر و ارزش‌های انسانی، بلکه منافع برخی قدرت‌‌های‌ بزرگ باشد؛ فاصله جهان و منطقه با صلح و ثبات دورتر می‌گردد. مقررات بین‌المللی و حقوق بشر، به‌صورت گسترده‌تر نقض می‌شوند و هیولای خشونت و آوارگی برای بلعیدن انسان‌های بی‌گناه، بیش‌تر دهان باز می‌کند.

سرب داغ و شاخه زیتون


از رومیان باستان نقل است که گفته‌اند، اگر می‌خواهید به‌صلح دستیابید، پس برای جنگ آماده باشید.
شانزده سال است که سیاست تضرع و التماس صلح‌خواهانه حکومت مرکزی افغانستان، در قبال طالبان و ارائه مشوق‌های دست‌ودلبازانه به‌آن‌ها و هزینه کردن میلیون‌ها دلار در مورد برنامه صلح، هیچ دستاوردی نداشته است. شورای صلح طی این سال‌ها، هیچ استراژی مشخص و برنامه مدونی نداشته؛ و به‌مثابه بی‌خاصیت‌ترین و بی‌دستاوردترین نهاد، در باتلاق روزمرگی، به‌حیات خود ادامه داده است؛ لذا می‌طلبد که این سیاست ناکارآمد در مورد پروسه صلح، مورد بازبینی و ارزیابی مجدد قرار گیرد. اتخاذ سیاست سرب داغ و ارائه شاخه زیتون به‌صورت توامان، در برابر طالبان، می‌تواند مردم و کشور ما را از این برزخ رنج‌آور نجات دهد، دولت با قاطعیت باید به‌مخالفان مسلح این پیام را بدهد که اگر صلح می‌خواهید این شاخه زیتون؛ و اما اگر در پی جنگ هستید، ما برای دفاع از مردم و منافع ملی، همانند صاعقه ویرانگر، هر کجا که باشید، فرود خواهیم آمد و بر سرتان سرب داغ خواهیم ریخت. بنابراین دولت‌مردان ما، اگر به‌معنای واقعی، در پی دستیافتن به‌صلح می‌باشند، عملیات دشت ارچی در قندوز، یک مدل و الگوی مطلوب برای مقدمه‌چینی برای عملیاتی کردن و به‌اجرادرآوردن نقشه راه صلح است. بدون تردید عملیاتی این چنین غافلگیرانه، شجاعانه و متهورانه، ترس و اضطراب همیشگی را در صفوف نیروی‌های هراس‌افگن مستولی خواهد کرد و برای آنان این احساس و محاسبه را به‌وجود خواهد آورد که در هیچ نقطه‌ای از افغانستان، امنیت ندارند و از تیررس نیروهای با شهامت ارتش افغانستان در امان نمی‌باشند، پس، پیوستن به‌پروسه صلح، تنها راهی است که بقا و حیات آنان را تضمین می‌کند.