خداباورانِ ناخداباور
خیلی از ما، مسلمانان هویتی، تذکرهای و شناسنامهای هستیم؛ لذا نقش و نظارت خدا و آموزههای دین در قلب ما، آن گونه که باید جای ندارد. دلیل برای این مدعا ستمگری و فساد افسارگسیخته در جهان اسلام است. در بعد کوچکتر اگر از جامعه خود سخن بگویم، وقتی ما به لحاظ رتبه فساد از آخر در رتبه دوم و گاه سوم کشورهای جهان قرار میگیریم و فساد در گستره وسیع، با تاروپود این جامعه عجین میشود؛ یعنی اینکه گویا خدا وجود ندارد و تحریمهای خدا، نسبت به دزدی، مالمردمخوری، چپاولگری اموال عموی، قطاع الطریقی، مسافرکشی و حقکشی، هیچ نقشی در زندگی ما ندارد. این؛ یعنی که منافقانه مسلمان هستیم. در حقیقت خداباورانِ ناخداباور هستیم. با این وجود؛ کس یا کسانی که خود عملاً خدا را نفی میکنند حق دارند که بتازند علیه کس یا کسانی که لفظاً خدا را نفی میکنند؟ و چرا نفی کلامی خداوند دارای چنان عقوبت سخت است؛ اما نفی فعلی اصولا نفی محسوب نمیشود و به صورت گسترده توسط مدعیان اسلامگرایی همهروزه انجام میشود. اهتمام به این همه صورتگرایی و غفلت از سیرتگرایی، دلیلش چیست؟ چرا بر عکس، ما برون را بنگریم و قال را نی درون را بنگریم حال را؟ آیا یکی از عوامل انحطاط مسلمان همین ظاهرگرایی، سیرتگریزی و نفاقورزی نیست؟! منظور این نیست که ایمان را باید در اعماق جان جای داد که اگر شود نیکوست؛ ولی اختیاری و فردی است؛ اما بخاطر ظاهرگرایی، عنوان مسلمانی و به نام خدای ادعایی نباید این قدر خشونتورزید و به حقوق همگان تجاوز کرد.