هویدایی محتوای کوزه
از کوزه همان برون تراود که در اوست. در این کشور، رنگ قومی و جناحی بر همه جا سایه افگنده و سیطره دارد. هیج حوزهای، از این تفکر منحط رهایی ندارد و مستثنا نیست. حتا نقد و نقادی، در حوزه دین و مسائل مذهبی از همین قاعده پیروی میکند. نمونهاش همین ماجرای که در مورد نقد کتاب آقای محسنی به وجود آمده است.
اصل ماجرا این است که یک کتاب حدیثی نوشته شده است، بدون اینکه به لحاظ علمی، در مورد برتری یا نقص آن سخن بگویم، یک اصل را باید گفت و آن اینکه، هیچ کتاب و اثری، هر قدر هم که ارزشمند باشد، ورای نقد، خالی از اشکال و نقص نیست که نتوان بر آن خدشه علمی وارد کرد و هیچکس نمیتواند آخرین کتاب و بینقصترین نظریه را در بستر اندیشه و تفکر انسانی ارائه کند. کتاب مورد نظر، نیز الزاماً از این اصل پیروی میکند. بر این کتاب نقدی نوشته است. جسارت نقد کننده را برای ورود به این عرصه باید ستود و زحمت او را باید قدر دانست و حق او را در مورد اظهار نظر، در امری از امور نیز باید محترم شمرد و کسی نمیتوانند آن را نادیده انگارد و نگارنده را مورد شماتت قرار دهد؛ اما در نقد صورت گرفته، اصول نقد و نقادی، به لحاظ شکلی و ماهویی در نظر گرفته نشده است؛ لذا از استحکام لازم برخوردار نیست. بنابراین، با در نظر داشت اصول پذیرفته شده در این مورد، میتوان گفت نقد، نقد غیر معیاری و غیر فنی است. در نتیجه اگر معیار دانشی همین باب و اصول نقادی باشد، ماجرا به همین سادگی در همینجا خاتمه مییابد.
لیکن، چون هیچ عرصهای ورای تفکر قومی و جناحی، در این سرزمین، تصورپذیر نیست، حال قشونکشی و قدارهبندی راه افتاده است، از بچههای مکتب گرفته تا بقالان فیسبوکدار در این مورد اظهار نظر میکنند. در این آوردگاه، قشون دو طرف، به سبک و سیاق خود رجز میخوانند، یکی بر اصالت و شرافت تبار و اردوگاه خود پای میفشارد و بر پستی طرف مقابل دلیل می آورد. برخی دیگر که اندک سوادی دارند بدون اینکه بدانند یا نامی شنیده باشند؛ گویا نقش کشی، نجاشی، بزنطی، ابنابیعمیر و زراه را بازی میکنند و به تحلیل حدیث و توثیق محدث میپردازند. با اینکه نمیدانند فرق درایه و رجال چیست؟ و اصول ابنابیعمیر یعنی چه؟! هر دستهای، خود را برنده این میدان و معتقد به اصول علمی میدانند و طرف مقابل را رسوا و سیهرو، بیمایه و بیمقدار میخوانند.
به نظر، نفی قومیگرای و هدر رفتن نیرو به خاطر نبرد جناحی و بیحاصل بودن جنگ قبیلهای، تکراری شده است، یکبار هم که شده باید گفت؛ تا توان دارید بجنگید به صورت همدیگر چنگ بندازید و تن همدیگر را خسته و خونین کنید و ابتذال را به اوج برسانید. شاید اگر قرون وسطی نبود، عصر روشنگری پدید نمیآمد. نابسامانیها را به منتهایدرجه برسانید تا شاید برای فردا سامانی پدید آید. شاید.