وقتی در ابتدای تشکیل شورای‌عالیِ‌مردمی جنبش‌روشنایی و برای اولین‌بار در جلسه آن شورا، برای پی‌گیری مطالبه مدنی و حق‌طلبانه مردم شرکت کردم، دو نکته بسیار بر جسته بود؛ نخست اینکه این مطالبه‌مدنی، سخنگویان و نمایندگان مردم را از اقشار مختلف، در یک صف متحد قرار داده و اتحاد بی‌سابقه‌ای را به‌وجود آورده بود؛ علاوه براین؛ اما، بسیاری از کسانیکه ادعای نمایندگی از مردم را داشتند، فاقد دانش، برنامه، خرد و مسئولیت‌پذیری نمایندگی و رهبری بودند. من، چیزی به عنوان عقلانیت، دوراندیشی، دانش مطالبات مدنی ندیدم. آنجا، احساسات، فریاد، سخنان‌بی‌محتوا، رگ‌های‌گردن‌های متورم و اوچ پوپولیسیم موج می‌زد. همه، از خط سرخ حرف می‌زدند. مذاکره را خیانت‌بزرگ و نابخشودنی می‌دانستند و برخی- نه همه، نه بسیاری- از دولت به عنوان دشمن یاد می‌کردند و از نحوه مقابله با دشمن سخن می‌گفتند. دانایان نیز با توجه به فضای موجود، محافظه‌کاری در پیش گرفته و سکوت مطلق اختیار کرده بودند.
برای اولین‌بار این تنها من بودم که با تحمل بار سنگین فضا، از ضرورت مذاکره با حکومت، سخن گفتم. قاعدتاً فرار از مذاکره را بخاطر نداشتن منطق، بخاطر نداشتن حرف برای گفتن دانستم و بیان کردم که اگر چنانکه ادعا می‌شود، این پروژه دارای منطق قوی است، فرار از مذاکره برای چه؟! خوب همین منطق قوی پروژه را با حکومت در مذاکره بیان می‌کنیم، سرانجام یکی از دو طرف باید اقناع شود؛ و بیان کردم در مبارزات‌مدنی هیچ‌چیزی غیر قابل مذاکره نیست، خط‌ سرخی وجود ندارد، برای پی‌گیری مطالبات‌مدنی، دشمن تراشی معنا ندارد، حکومت هم دشمن نیست، دشمن خواندن حکومت در قاموس هیچ منطق نمی‌گنجد. این سخنان در آن روز، خریداری نداشت، هرکس، بیش‌تر با دهان کف‌کرده و سخنان هیجانی سخن می‌گفت، موجی سوت و کف را بر می‌انگیخت و بهتر مورد تشویق قرار می‌گرفت.
حتا روزی که معاون دوم رئیس جمهور و معاون دوم رئیس اجراییه در مسجد رسول اکرم برای به تعویق انداختن تظاهرات آمدند، آقای بهزاد گروه تلویزیونی راه فردا را از سر غرور و قلدری ناشی از مستی موج‌سواری، با خفت بیرون انداخت، تمام فضا علیه آقای دانش و آقای محقق بود و آنان و هرکس دیگر که از مذاکره سخن می‌گفت خائن به مردم تلقی می‌شد، من بار دیگر از ضرورت مذاکره و از پایین کشیدن فتیله احساسات و اجتناب از پوپولیسم و اصل مسئولیت‌پذیری سخن گفتم و بیان کردم که رسالت من و امثال من، به مثابه معلم کوچک دانشگاه، این است که تحت تاثیر فضای غیر عقلانی، غیر مدنی و دورنیندیشی قرار نگریم و مسئولانه عمل کنیم هرچند، فضا مخالف ما باشد.
اینک پس از چند ماه التهاب آفرینی، خستگی، دادوفریاد، تحمیل و تحمل هزینه‌های‌سنگین و دادن بیش از 100 نفر کشته که برخی از آن‌ها به تنهایی و منحصرا نان‌آور خانواده بودند، بدون هیچ دست‌آورد ملی، به همان نقط اول، یعنی ضرورت و اجتناب ناپذیری مذاکره رسیدیم. این مذاکره مطلوب و قابل ستایش است، از باب همان که «ماهی را هرموقع از آب بگیری تازه است» یا «جلو ضرر را هر موقع بگیری، نفع است»؛ اما مسئولیت کشته‌ها را چه کسانی بردوش می‌کشند، آنانی که مذکراه را بدون هیچ منطق و دلیلی رد می کردند، اینک چه جوابی دارند؟! آیا مقصد و هدف این همه هیاهو، چیزی جز شهرت‌طلبی و موج‌سواری بوده است؟! پس یاد بگیریم که مسئولانه عمل کنیم.