از عملگرایی سیاسی تا ذهنیتگرایی تاریخی
نسل دوم طالبانِ پشتونها از نسخه دوم اسلام سیاسی در دهه سوم قرن بیستویکم به قدرت رسیده و حکومت را بهصورت انحصاری در اختیار گرفته است. کرسینشینان فعلی کابل سخت در تلاش هستند تا دنیا را متقاعد کنند که حکومت آنها از معیارها و شاخصهای لازم یک حکومت پایدار برخوردار میباشد و در افغانستان امورات به گونهای عادی در جریان است. این نسل، دغدغههای امروز خود را در جهت چگونگی حفظ قدرت و تعامل با دنیا دارد و برای آنها، دهه هفتاد و عملکرد مجاهدین به تاریخ پیوسته است. آنها فقط به خاطر دارند که نسخه اول طالبان، چگونه حکومتهای ملوکالطوایفی مجاهدین را جارو و در گوشهای از شمال کشور جمع کرد.
اما نسل دوم هزارهها و تاجیکهای دوره انقلاب و دگرگونی، با اینکه در دهه سوم قرن بیستویکم زندگی میکنند؛ ولی به لحاظ فکری هنوز در دهه هفتاد قرن بیستم باقی ماندهاند، در حالیکه ادعا دارند پشتونها عقبماندهاند! بسیاری از قلمبدستان تاجیک با معیار حق بودن احمد شاه مسعود و با حالوهوای دهه هفتاد، در مورد حکومت، سیاست و برنامه داوری میکنند. کشتیرانی در این دریا با صخره حق دیگری به نام عبدالعلی مزاری روبهرو است که بسیاری از تحصیلکردگان هزاره، او را سنجهی حق میدانند و با عملکرد و مواضع او، خدمت و خیانت را میسنجند. اگر مسعود برای تاجیکها و مزاری برای هزارهها معیار حق باشد و گفتمان دهه هفتاد مبنای تصمیمگیری قرار بگیرد، این دو قوم هرگز به اتحاد سیاسی نمیرسند، زیرا هر دسته برای اثبات حقانیت خود و باطل بودن طرف مقابل دلایل خود را دارند. بنابراین با این نگاه و این روش، تنها چراغ منازعه روشن میماند و هیچکدام پیروز یا مغلوب نخواهد شد، هرچند اگر خود را پیروز و طرف مقابل را مغلوب قلمداد کنند.
حقیقت این است که دهه هفتاد، حکومت مجاهدین، آقای مسعود و آقای مزاری به تاریخ پیوستهاند. آقای مسعود و آقای مزاری مسئله امروز برای نسل جدید و واقعگرا نیستند. کاسبان نام مسعود و مزاری و التهابآفرینان، حسابشان جدا است. مسعود با اینکه کارنامه مثبت و عملکردهای برجسته دارد؛ ولی خالی از اشتباه نبود. معیار حق بودن مسعود مستلزم منازعه با اکثریت جمعیت افغانستان است و دقیقاً این حرف در مورد آقای مزاری نیز صادق است. برآمدن طالبان و افول مجاهدین، محصول عملکرد مجاهدین بود و آقای مسعود و آقای مزاری هرکدام پای ثابت منازعه بودند. در نتیجه، آقای مسعود و آقای مزاری هرکدام در بخشی از نابسامانی دوره مجاهدین و بهعنوان بخشی از عامل ظهور طالبان محسوب میشوند.
بنابراین، تاجیکها و هزارهها در عین حال که میتوانند قهرمان خود را داشته باشند، باید به قهرمان طرف مقابل نیز احترام بگذارند؛ ولی قهرمان خود را قدیس و تنها معیار حق ندانند، بلکه او را کنشگر و رهبر سیاسی بدانند که در برههای از تاریخ ظهور کرد و کارنامهای از خود برجای گذاشت که در آن نقاط مثبت و منفی وجودارند چنانکه کارنامه تمام سیاستمدارن دنیا این گونه است؛ اما معیار برای اتحاد در جهت حرکت بهسوی آینده، باید فرهنگ و زبان مشترک بر مبنای حق، عدالت، برابری، حقوق شهروندی و حل معضلات جاری باش